آیا مینیمالیسم یک سبک است؟

آیا مینیمالیسم یک سبک است؟

مینیمالیسم را در فارسی به کمینه گرایی ترجمه کرده اند و معمولاً در کتاب های تاریخ هنر و طراحی و بخصوص گفتگوهای روزمره به عنوان یک سبک مطرح می شود، اما واقعیت این است که مینیمالیسم بیشتر یک اصطلاح در تاریخ نگاری و نقد هنر و طراحی است تا یک سبک، چرا؟ بیایید نگاهی به پیشینۀ آن بیندازیم. اصلاً از چه زمانی مینیمال بودن به یک ارزش تبدیل شد؟

اگر به منابع قدیم مثلاً ادبیات غنی پارسی مراجعه کنیم می بینیم که همشه وقتی می خواستند از چیزی یا کالایی تعریف کنند، پر نقش و نگار بودن آن را ستایش می کردند. نقش و نگار و آب و رنگ صفت مهم چیزهای جذاب بود. اما بعد از انقلاب صنعتی کم کم با افزایش پیچیدگی های زندگی مدرن و شهری، ناخودآگاه افراد به اشیاء و چیزهای ساده تر تمایل بیشتری پیدا کردند.

یک اتفاق که این روند را خیلی سرعت داد این بود که در قرن نوزدهم و به موازات انقلاب صنعتی بسیاری از صنعتگران محصولاتشان را با تزئینات خیلی زیاد و بسیار بی محتوایی تزئین می کردند تا مشتریان بیشتری را به تولیدات خود جلب کنند. مثلاً یک پاتیل یا یک شومینۀ چدنی با ملقمه ای از تزئینات از دوران یونان باستان تا باروک، روکوکو و برگ کاهو و نقاشی های لاکی ژاپنیزم.

آیا مینیمالیسم یک سبک است؟

گزینش گرایی و تزئینات بی محتوا صرفاً برای جلب نظر مشتری

 

 

این بی هویتی فرم ها صاحب نظران و حتی مردم طبقۀ متوسط را به این نتیجه رسانده بود که لازم نیست هر چیزی را در تزئینات غرق کرد، تزئینات باید به اندازه و متناسب با موضوع باشند و از آن مهمتر این که مردم اروپا برای نخستین بار احساس کردند که اشیاء ساده هم نوعی زیبایی خاص خود را دارند.

واقعاً این حس عجیبی بود، یعنی یک فرم ساده هم می تواند زیبا و جذاب باشد؟ مثلاً چی؟ در آن زمان مثال های خوبی برای این سوال وجود داشت، مثلاً صندلی های مایکل تونت، مثلاً مبلمان، طراحی داخلی و ابزار های «فرقۀ شیکر های آمریکا». مثلاً تفنگ های آمریکایی که خیلی صنعتی و ساده بودند ولی به طرز عجیبی انسان را مسحور خود می کردند.

 صندلی شماره 14 تونت، زیبایی برآمده از سادگی، حسی که در زمان خود شبیه یک جادو بود.

 

 

طراحی داخلی و مبلمان فرقۀ شیکرهای آمریکا

 

 

 

تفنگ های آمریکایی، در کمال سادگی منطقی، کارکرد شگفت انگیزی داشتند و به طرز عجیبی با وجود سادگی زیبا و دوست داشتنی به نظر می آمدند.

 

 

این یک چرخش در زیباشناسی بود، از زیبا دانستن تزئین به زیبا دانستن اشیاء ساده. این زیباشناسی در اوایل قرن بیستم بسیار مورد توجه مدرنیست ها بود و حتی برای آنها به یک اصل تبدیل شده بود. لوکوربوزیه، معمار و طراح بزرگ مدرنیست، نه تنها زیبایی اشیاء ساده را تایید می کرد بلکه می گفت خودروها و لوکوموتیوها زیباترین اشیاء دوران ما هستند زیرا هر چیزی در آنها دلیل، منطق و کاربرد دارد، لذا ما باید «زیباشناسی ماشین» را سرلوحۀ طراحی خود قرار بدهیم.

به این ترتیب کمینه گرایی برای طراحی به یک اصل تبدیل شد. طراحانی مانند لوکوربوزیه، میس ون دروهه، مارسل بروئر و آلوار آلتو این اصل را به اوج رساندند. آنها برای هر جزئیاتی دلیل می خواستند و اگر دلیلی نداشت آن را حذف می کردند. این رویکرد فقط محدود به جزئیات فرمی نبود، حتی محتواهای اضافی هم حذف می شدند. چرا باید یک صندلی که در 1930 ساخته می شود، شبیه یک صندلی متعلق به صد سال قبل باشد؟ چرا باید معناها اجتماعی سنت زده داشته باشد؟ یادمان باشد که مدرنیست ها به دنیای مدرنی که داشتند می ساختند ایمان داشتند.

در دهۀ 1950 طرح های کمینه گرا به اوج خود رسیده بودند، بخصوص در اروپا و در قلب مدرن آن، یعنی آلمان. محصولات شرکت براون با مدیریت طراحی «دیتر رمز» یا موتور «وسپا» مثال هایی از این اوج هستند. در آن زمان به طراحی مدرن «طراحی خوب» می گفتند. طراحی خوب، هفت اصل داشت که کمینه گرایی یکی از مهمترین های آن بود (برای آشنایی با این هفت اصل می توانید این مقاله را ببینید https://jdt.ut.ac.ir/article_94368.html).

 

 

ضبط صوت براون طرح دیتر رمز سال 1959، مثالی از کمینه گرایی منضیط در طراحی خوب.

 

 

اما پس از سلطنت طراحی مدرن در دهۀ 1950 و اوایل 1960 میلادی، به ناگهان مخاطبان طراحی مدرن از آن گریزان شدند. به طرز عجیبی مردم دیگر چندان رغبتی به فرم های ساده نداشتند، به جای آن فرم هایی با پیچیدگی بصری بیشتر و معناهای اجتماعی بیشتر را می پسندیدند. واقعیت این است که در دهۀ 20 و 30 ، طراحی مدرن خیلی تازه و جذاب بود. در دهۀ 50 هم کشورهای اروپایی از جنگی خانمان سوز عبور کرده بودند و مجبور بودند هر چیزی را بخرند، اما در دهۀ 70 دیگر این اجبار وجود نداشت.

دوران شکوفایی اقتصادی در بلوک غرب فرم های تازه ای را طلب می کرد. تا اینجا می شود گفت که مینیمالیسم نام دیگری برای سبک مدرن است، غلط هم نیست، اما اگر اینطور باشد، دیگر ما امروز نباید این اصطلاح را به کار ببریم، اما می بریم. در ضمن یک نکتۀ دیگر که خیلی مهمتر و غافلگیر کننده است وجود دارد،  این که خود این اصطلاح از حدود 1980 روی زبان ها افتاد، آنهم نه در حوزه های طراحی، بلکه در هنر.

در هنر سبکی با نام مینیمالیسم رواج یافت که تلفیقی از فرم های کمینه گرا و محتواگرا بود. یعنی به نوعی هم امتداد فرمالیسم در هنرهای تجسمی بود و هم عبور از آن که اینجا نمی خواهیم وارد بحث آن شویم، اما به هرحال این اصطلاح سر زبان ها افتاد و در دهۀ 1990 بر زبان طراحان هم جاری شد. در آن دوران به چیزهایی مینیمال می گفتند که اصلاً برای مدرنیست های ارتودکسی مانند والتر گرپیوس یا لوکوربوزیه قابل قبول نبود، مثلاً طرح های متعلق به طراحان معروفی که شرکت السی تولید می کرد.

 

کتری طرح مایکل گریوز، آیا واقعاً این طرح معروف پیرو همان اصول کمینه گرایی مدرن است؟

 

بدیهی است که طرح های السی، خیلی با آنچه که طراحی خوب مدنظر داشت فاصله دارد. به این ترتیب باید اعتراف کنیم که مینیمالیسم، دست کم در حوزۀ طراحی، تنها یک صفت نسبی یا یک معیار است.

 

 

 

از صفحه اینستاگرام طرحان دیزاین دیدن کنید: https://www.instagram.com/tarhan.co/

 
 برای مشاهده سایت طرحان دیزاین روی لینک زیر کلیک کنید.

 

این مقاله توسط تیم طرحان دیزاین نوشته شده است.

 

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.