دی استیل و صندلی قرمز آبی

دی استیل و صندلی قرمز آبی

آغاز قرن بیستم آغاز یک دنیای جدید برای اروپا بود. مردم اروپا با اشتیاق منتظر شگفتی سازی های صنعت و مدرنیسم بودند، بخصوص بعد از جنگ جهانی اول، مردم اروپا سنت های فکری و اجتماعی را مقصر مصائب جنگ می دانستند و بشدت از سنت و همۀ اشکال و فرم های آن بیزار بودند.

این جو روانی یکی از پیشرانه های طراحی مدرن بود. در دهه های آغازین قرن بیستم طراحان از خود می پرسیدند که فرم مدرن و طرح مدرن باید چگونه باشد؟ برخی نهادها و انجمن های هنری و طراحی خیلی جدی به دنبال پاسخ این پرسش بودند، حلقه ای از هنرمندان مدرنیست هلندی از آن جمله هستند، حلقه ای که ما آن را با نام جریان «دی استیل» می شناسیم.

 

در سال 1917 یک هلندی بنام تئو وان دوسبورگ مجله ای بنام دی – استیل منتشر نمود که به مرکز نشر افکار نوگرا و آوانگارد  نقاشان، معماران و مجسمه سازان مدرن، تبدیل شد. از هنرمندان فعال در این جریان می توان به پیت مندریان، پیتر اود و یاکوب یوهانسن اشاره نمود. این جریان از طریق سفرهای وان دوسبرگ و ال لیسیتسکی با سایر جریانات هنری بویژه سوپره ماتیسم، کانستراکتویسم و مدرسۀ باهاوس در ارتباط بود.

 

دی استیل ها بدنبال یک زبان فرمی جدید بودند، زبانی که نقاشی را اصل قرار داده و از هر نوع بازنمایی اجتناب نماید از بازنمایی تاریخی گرفته تا بازنمایی احساسات فردی و طبیعت.

 

دی استیل و صندلی قرمز آبی

 

دی استیل ها به نیاز جوامع صنعتی نوین به یک زیبایی شناسی نوین پی برده بودند و راه رسیدن به آن را انتزاع ناب و سازماندهی منطقی و عقلانی می دانستند، چیزی که برای همه انسانها قابل درک است.

 

اما در آن زمان ایده های چندانی در مورد این که یک فرم ساده و امروزی باید چگونه باشد، نداشتند. به همین دلیل در آن روزگار تجربه های فرمی متنوعی انجام می شد. آتلیه های طراحی به آزمایشگاه های ساخت فرم های تازه تبدیل شده بودند و هر از گاهی یک فرم تازه که به معیارهای نظری مدرنیسم نزدیک تر بود پدیدار می گشت، یکی از این فرم ها، صندلی قرمز آبی، اثر گریت ریتولد بود.

جذابیت این صندلی برای طراحان این بود که نشان می داد می توان صندلی های جدیدی طراحی کنیم بدون آن که در آن از تزئینات یا عناصر تاریخی استفاده کنیم.

در مورد این صندلی خیلی چیزها گفته و نوشته شده است، چیزی که می توانیم به آن مطالب بیفزاییم این است که این صندلی مجموعه ای از تناقضات را با هم در آمیخته است و کنتراست جذابی از پارادوکس ها را فراهم کرده است. فرم این صندلی بسیار ساده است، اما در عین حال پیچیدگی ساختاری قابل توجهی هم دارد. به نظر می رسد که خیلی خشک و تیز است و اصلاً برای نشستن راحت نیست، اما اگر آن را بیازمایید می بینید که اتفاقاً خیلی هم ارگونومیک است و اندازه های آن با بدن انسان تناسب خوبی دارند.

یک تناقض دیگر این است که طرح به ظاهر خیلی رسمی و هندسی است، اما به کارگیری کنتراست رنگ های اصلی این احساس را به چالش می کشند. رنگ های اصلی به کار رفته در این طرح به آن انرژی دیداری فوق العاده ای می دهند، اما در عین حال کاملاً کنترل شده به اندازه هستند.

 

 

 

بد نیست این را هم بگوییم که این طرح به عنوان یک میل راهنما در دنیای طراحی بسیار مورد توجه بوده است ولی راستش را بخواهید مردم (یعنی کسانی که تحصیلات طراحی ندارند) اغلب آن را نمی شناسند و حتی ندیده اند!

یک نکتۀ دیگر که حتی حرفه ای ها هم نمی دانند این است که اگرچه این صندلی را گریت ریتولد طراحی کرده است، اما این طرح بارها بازسازی شده و توسعه یافته است. در این صندلی دو عنصر فرمی بسیار مهم هستند: ساختار و رنگ.

در مورد ساختار به نظر می رسد که این ساختار حاصل چند سال آزمون و خطی و تکامل باشد. در ابتدا یعنی حدود سال 1917 در دو طرف دستۀ صندلی، صفحاتی قرار داشت که بعداً حذف شده اند. از آن مهمتر رنگ آن است. شاید ساختار را گریت ریتولد خلق کرده باشد اما رنگ آن پیشنهاد یک معمار به نام «بارت ون در لک» بود. وی پیشنهاد کرد که به سبک دی استیل رنگ های خالصی به طرح افزوده شود، اقدامی که به خوبی جواب داد. پس به نظر می رسد که طرح های شاهکار بیش از آن که حاصل نبوغ طراحان باشند، حاصل فرایندی مستمر از اصلاح و بازخورد هستند.

 

 

 

 

 

از صفحه اینستاگرام طرحان دیزاین دیدن کنید: https://www.instagram.com/tarhan.co/

 
 برای مشاهده سایت طرحان دیزاین روی لینک زیر کلیک کنید.

 

این مقاله توسط تیم طرحان دیزاین نوشته شده است.

 

 

 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.